اعتراض پیشرو دانشجویی در تقابل با سنت و سرکوب
کامیار آزادمهر

دانشجو در جامعه ایران از زمانیکه به این عنوان پا به عرصه ی دانشگاه می گذارد تا در یک فضای آکادمیک به فراگرفتن علم و شناخت دنیای پیرامون خود بپردازد، نه تنها به این هدف در ابعاد واقعی آن نمی رسد بلکه با چنان مشکلاتی مواجه می شود که می خواهد تنها درس خود را همچون وظیفه ای سنگین و بیهوده تمام کرده و جان خود را سالم به در برد! این معضل در شهرهای کوچک و بومی نشین بسیار اسفناک و غیر قابل تحمل است! زندگی دانشجوئی همان نیست که نسل جوان در کشورهای پیشرفته تر تجربه میکند. در واقع می توان گفت که بالای 60 درصد دانشگاه های کشور فاقد خوابگاه هستند و در صورت داشتن خوابگاه نیز نمیتوان به آن محل سکونت اطلاق کرد! اما بسیاری از دانشجویان به سبب مشکلات مالی مجبورند در این "خوابگاه" ها که بیشتر به سلولهای زندان شباهت دارد سکنی گزینند. در تلی از کثافت و چربی انباشته شده به نام "آشپزخانه" غذا بخورند و در راهروهای چرب و سیاه رنگ و اتاق های محقر و کوچک با یکدیگر مدارا کنند! از مدخل های غیربهداشتی و عفونی به عنوان "سرویس بهداشتی" استفاده نمایند! این وضع یک دانشجو در خوابگاهی است که گاهاً با هزار رفت و آمد و پارتی بازی اتاقی در آن می گیرد تا روزگار به سر کند!
اما این تنها بخشی از مشکلاتی است که یک دانشجو در محیط زندگی خارج از دانشگاه خود باید تحمل کند! وضعیت دانشجویان به لحاظ روانی بحدی ملتهب و ناپایدار است که برای داشتن کمی آرامش گرایش به طرف استفاده از مواد مخدر را تقویت میکند. و مسبب تمام این نا آرامی ها نیروهایی هستند که به اصطلاح برای "آرامش مردم" کار می کنند! در واقع دانشجو به محض ورود به شهر محل تحصیل خود با مشکلی به نام نیروی انتظامی، منکراتی و بسیجی روبرو می شود! این نیروها مخصوصاً در شهرهای کوچک آنچنان نسبت به دانشجوها جبهه گرفته اند که دیگر دست از سر دزدها و جنایت کارها برداشته و تمام تاکتیک و تخصص خود را برای گرفتن یک دانشجو که برای مهمانی به منزل دانشجویی دیگر رفته به کار می برند! دانشجو بودن در یک شهر کوچک مشابهت زیادی با افراد جنایتکار دارد! به عنوان دانشجو به راحتی مورد تعرض و توهین بخشهائی از اهالی شهر قرار می گیری و هیچ جایی هم نیست که بتوانی برای دفاع از خود به آن جا پناه ببری. چون خود نیروهای پلیس عامل اصلی ایجاد جو ضد دانشجویی در شهرها هستند! بعضاً با اجیر کردن اراذل و اوباش شهر آن ها را به جان دانشجوها انداخته و با این کار دست به سرکوب دانشجویانی میزنند که از شهرهای بزرگتر آمده اند. آنها نگران تاثیرگذاری اجتماعی این دانشجویان روی افکار و قالبهای سنتی و عقبمانده هستند.
اگرچه قشر سنتی شهرهای کوچک در مقابل این سرکوبها ساکت است یا بخشا استقبال می کنند، اما می توان به خوبی دریافت که نسل جوان با دانشجویان سمپاتی دارند و گرایش به بریدن از آداب و سنن قدیمی و پوسیده در آنها قابل مشاهده است. با افزایش میزان جوانان و دانشجویان بومی شهرهای کوچک چهره سنتی نیز تغییر میکند. منطق بازار باعث ایجاد کتابخانه ها و مراکز اقتصادی جدید میشود و مجموعا تصویر سنتی شهر و روش معاش مردم تغییر میکند. بموازات این تغییرات اما سرکوب و اعمال فشار  پلیسی و امنیتی ادامه دارد و حتی بیشتر هم می شود! زیرا می بینند علیرغم این همه توهم پراکنی و ایجاد محدودیتها باز مردم به سمت دانشجویان رفته و بیش از پیش از آن ها دور می شوند! این سرکوب ها در مواردی بحدی زیاد می شود که عملاً دانشجو را در خوابگاه یا خانه ی خود زندانی می کند. جوانی که پر از انرژی و حرکت است برای اینکه از تعرض نیروهای انتظامی در امان باشد باید در خانه بنشیند و احیاناً با مواد افیونی اوقات خود را سپری کند! در خود دانشگاه این تعرض به عهده نیروهای حراستی است که وظیفه دارند همچون سوهان ذهن و روان و جسم دانشجو را آزار دهند. در بعضی از دانشگاه ها دخترها و پسرها را از همدیگر تفکیک می کنند که حتی سر کلاس هم با هم برخورد نداشته باشند. تلاش میکنند دانشجو را به موجودی افسرده، عقب افتاده و مردم گریز تبدیل کنند! در بعضی از دانشگاه ها با گذاشتن دوربین مدار بسته و میکروفن های استراق سمع عملاً و به طور آشکار دانشجویان و اساتید را زیر نظر می گیرند و حتی در بعضی مواقع با وجود حاضر بودن استاد وارد کلاس شده و دخترها و پسرها را جابجا می کنند و یا به آن ها تذکر منکراتی می دهند!
تمام این رفتار ها و تحقیر ها باعث می شود که دانشجو عملاً در زندانی به نام دانشگاه اسیر شود و از تمام جوانی، شادابی و نشاط خود چیزی جز ترس و وحشت نفهمد! هدف ارتجاع این است که این توده ی عظیم انسانی را مملو از ترس و تحقیر و سرشکستگی کند تا توان دفاع از حقوق خود و تلاش برای یک دنیای انسانی را از آنها سلب کند. اما سرکوب و رژیمهای سرکوبگر همواره نتیجه عکس گرفته اند. حتی آنجا که ظاهرا توفیق یافته اند که فضای ارعاب و ترس را جاری کنند، میدانند که دانشجویان آتشی زیر خاکستر هستند. آتشی که قادر است همراه با اعتراض اجتماعی و طبقاتی دودمان دیکتاتوری سرمایه و سنت منحوسش را یکجا بسوزاند! آتشی که ریشه تحقیر و فقر و سرکوب و تفتیش عقیده را می سوزاند! آتشی که در قرون وسطی اروپا را فرا گرفت و ریشه خدامحوری را سوزاند! و این آتش چندی است که از خاکستر خود سر برآورده و ققنوس وار فریاد آزادیخواهی و برابری طلبی سر می دهد! این جنبشی است که در مقاطع مهم سیاسی سربلند کرده و نماینده خواستهای برحق و انسانی نسلهای متمادی است. این جنبش هربار و همیشه با سد ارتجاع روبرو بوده و قربانیانش در خاوران ها خفته اند. اما بنا به ضرورت و نیاز جامعه به آزادی و برابری بار دیگر از دل مبارزات متمادی سر برآورده و این بار هزاران بار سوزان تر از پیش می خواهد ریشه های استثمار و بردگی و اختناق و عقبماندگی را بسوزاند. اعتراض دانشجوئی جزئی از این تاریخ است. همیشه پایدار باد آتش آزادیخواهی و برابری طلبی!

دیگر مقالات از کامیار آزادمهر